بودجه بندی کنکور 92 همه رشته ها

بودجه بندی کنکور 92 همه رشته ها

 

 

 

 

 

 

Password : www.konkur.in
دروس عمومی دانلود
رشته ریاضی دانلود
رشته تجربی دانلود
رشته انسانی دانلود
رشته هنر دانلود
رشته زبان دانلود
رشته هنرستان دانلود

 

 

 

رمز همه فایلها ‌:‌ www.konkur.in

میلاد امام رضا(ع)

میلاد امام رضا (ع) مبارک بادالسلام ای حضرت سلطان عشق

یا علی موسی الرضا ای جان عشق

السلام ای بهر عاشق سرنوشت

السلام ای تربتت باغ بهشت

تشریح و تجزیه و تحلیل شیمی کنکور 92

تشریح و تجزیه و تحلیل شیمی کنکور 92‎ 

کاری از استاد مشمولی

چرا شیمی کنکور 92 متفاوت بود ؟؟

 

ادامه نوشته

تمام استثناهای شیمی را برای کنکور 93


تمام استثناهای شیمی را برای کنکور 93

کاری از استاد مومنی

 

 

سخن نویسنده : امروز بر آن شدم که تمام استثناهای شیمی را برای کنکور 93 در این فایل گرد آوری کنم تا با یک نگاه و به سرعت با تمام شرایط استثنا برای عناصر 1 تا 36 جدول تناوبی مسلط شوید

 

 

نام فایل : تمام استثناهای شیمی را برای کنکور 93

حجم : 498 کیلوبایت

دانلود : لینک مستقیم ‍| پرشین گیگ  

رمز فایل : www.konkur.in 

منبع : سایت کنکور

 

نکات کنکوری بخش اول شیمی 3 : واکنش های شیمیایی و استوکیومتری

[تصویر: 04.jpg]

در این موضوع نکات کنکوری بخش اول شیمی 3 سال سوم دبیرستان مربوط به مفاهیم واکنش های شیمیایی و استوکیومتری تقدیم کلیه دانش آموزان و دبیران و علاقمندان به رشته شیمی خواهد شد. برای شروع قسمت اول این نکات در زیر ارائه می شود:



نکات کنکوری بخش اول شیمی 3 سال سوم دبیرستان شامل مفاهیم :
  1. موازنه را با چه عنصري شروع كنيم؟
  2. CFC و اثر آن بر روي لايه اوزون
  3. واكنش سوختن
  4. واكنشهاي سنتز يا تركيب
  5. واكنش تجزيه
  6. كوه آتشفشان
  7. واكنش جابجايي يگانه
  8. واكنش جابجايي دوگانه
  9. ليست مهمترين مواد نامحلول
  10. شناسايي يونها درحالت محلول
  11. روشهاي حل مسائل استوکیومتری
  12. درصد خلوص مواد
  13. واكنش دهنده ي محدودكننده
  14. رقيق كردن محلول ها
  15. مسائل فرمول تجربي
  16. و ...




برای دانلود فایل این نکات ارزشمند بر روی لینک زیر کلیک کنید:

نکات کنکوری بخش اول شیمی 3

خدايا

چگونه بخوانمت؟ چگونه یادت كنم؟

كه شرمسارم از اینكه چون تو خدایی و چون ما بندگانی...

چون تو مهربان وبنده نواز وبخشنده و چون ما بندگانی بی رحم و متجاوز...

خدایا !

شرمسارم كه بندگانت به نام تو سر از تن جدا میكنند.


خدایا !

خجلم كه بندگان تو به نام تو آزار و شكنجه می دهند و حقوق انسان ها را زیر پا می گذارند.

 

خداوندا

شرمسارم كه بندگان تو با نام تو حكومت می كنند و دلهای امیدوار به تو را مایوس می سازند.

 

خدایا !

غصه دارم كه مدعیان راه تو در حالی مشغول زر اندوزی هستندكه مردانی شرمسار از فقر و نداری نزد زن و همسر خود سر در گریبان می كنند.



خدایا !

شرمسارم از این همه ریا و دغل بازی! دلهایی كه نور تورا ندیده اند اما زبان و ظاهر آنها تو را فریاد می زند.

 

خدایا !

شرمسارم كه بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینكه در رفتار و كردارها بتوانم ترا بیابم.

 

خدایا !

خجلم كه ما بندگان از نعمتی چون فكر و اندیشه خود بهره نمی بریم و عاقبت آن را نصیب و قسمت تو می دانیم.

 

خدایا !

شرمسارم كه ما نمی خواهیم ترا آنگونه كه هستی بشناسیم.

 

خدایا !

شرمسارم كه هنوز آنقدر تورا نشناخته ایم كه تصور می كنیم برای رابطه با تو باید كسی یا چیزی را نزد تو روان كنیم.

 

خدایا !

خجلم كه از زمان بت پرستی تا كنون نوعی پرستش در ذهن ما نقش بسته كه به ما اجازه نمی دهد بیشتر ترا بشناسیم و هنوز خوی بت پرستی در وجود ماست.



خدایا !

شرمسارم كه در آسمانها به دنبال تو می گردیم در حالی كه تو با مایی و اگر خود اراده كنیم دست ما را میگیری.

 

خدایا !

از این ناراحتم كه روزی بسیاری از درهای علوم را بر روی خود بگشاییم و هنوز شناختمان از تو تنها در همین حد باشد.



خدایا !

شرمسارم كه نمی بینیم تو خارج از قوانین طبیعی هستی هرگز عملی انجام نمی دهی با این حال همه ما بندگان دست به دعا بر می داریم كه : قوانینت را به نفع كار ما تغییرده!

 

خدایا !

خجلم كه جهالت خود را به تو نسبت می دهیم.و هرگونه كم و كاستی و كوته اندیشی خود را ناشی از قوانین تو می دانیم. در حالی كه قوانین طبیعی تو افراد متفكر و صاحب اندیشه را میطلبد, كه بدانند این قوانین ازلی و ابدی است.

 

خدایا !

شرمسارم كه در طول تاریخ همه آنان كه خواستند به درستی تو را به مردم بشناسند, شكنجه دادیم و به نام كافر آنها را بر دار كردیم. و از آنان روی بر گرداندیم چرا كه آنان می خواستند تعقل را به جای تعبد پیشه ما سازند.

 

خدایا !

خجلم كه چون فكر نمی كنیم به حقیقت نمی رسیم پس ناچار می شویم موهومات را خیلی راحت بپذیریم.


 عکس   سری جدید اس ام اس های فوق العاده زیبا با موضوع خداوند

شفا یـــــافته


 

شفايافته: آندره (رضا) سيمونيان

اهل ازبكستان، مقيم همدان
نوع بيمارى: لال
آندره ـ آندره!
شنيد كه كسى او را به نام صدا مى كند. صدايى كه از جنس خاك نبود آبى بود، آسمانى بود، آندره از خواب بيدار شد.
نگاهش بى تاب و هراسان به هر سو دويد، اما همه در خواب بودند. جز خادم پيرى كه كمى آن سوتر ايستاده بود و خيره نگاهش مى كرد. پيرمرد كه متوجه حالات آندره شده بود به سويش آمد و با لبخندى مهربان روبه روى او ايستاد:
ـ چى شده پسرم؟ آندره سكوت كرد، اما دلش هواى فرياد داشت؛ هواى گريه. دوست داشت خودش را در آغوش پيرمرد بياندازد و گريه كند، از ته دل فرياد برآورد، شيون كند. بغض بد جورى گلويش را گرفته بود، دلش مى خواست آن را بتركاند و عقده هايش را خالى كند.
پيرمرد روبه روى او نشست. دستى به شانه اش زد و دوباره پرسيد:چيزى شده؟ آندره وامانده از خواب، خود را در آغوش پيرمرد انداخت، ديگر طاقت نياورد. هاى هاى گريه كرد، پير مرد دستى به پشت آندره زد و گفت:
ـ گريه نكن فرزندم، فرياد بزن، گريه عقده ها رو خالى مى كند، درد رو تسكين مى ده، گريه كن. آندره همچنان مى گريست. حالا ديگر همه بيدار شده بودند و با نگاههاى پر سؤال، آندره را مى نگريستند، پيرمرد پرسيد: چى شده؟ تعريف كن.
آندره خودش را از آغوش پيرمرد كند، تكيه اش را به ديوار داد و نگاه خويش را به آسمان دوخت. آبى آسمان با همه ستارگان در نگاهش ريخت، دسته اى كبوتر از برابرش گذشتند و در پهنه آسمان گم شدند. آندره نگاهش را بست و بى آن كه جواب پيرمرد را بدهد در دل گفت: اى كاش هرگز بيدار نمى شدم.
صداى پيرمرد را شنيد، باز مى پرسيد: چرا حرف نمى زنى ؟ بگو چى شده؟ خواب ديدى ؟ تعريف كن! آندره چشمانش را گشود و نگاهش را در نگاه مهربان پيرمرد دوخت و با زبان اشاره به او فهماند كه حرف زدن نمى تواند. پيرمرد غمگين از جابرخاست، سعى كرد بغض و اشكش را از آندره پنهان نمايد.
رو گرداند و پشت به او دور شد. آندره ديد كه شانه هاى پيرمرد مى لرزيد. آندره مسلمان نبود، اما پس از قطع اميد از همه جا، به درگاه امام رضا(ع) آمده بود، بارها از خود پرسيده بود: آيا امام(ع) با وجود آن همه دردمند و حاجتمند مسلمان، نظرى هم به بنده خداى مسيحى خواهد داشت؟ بعد خود را نويد داده بود كه بى شك حاجتش روا خواهد شد.
پس با اميد به التجا نشسته بود. پدر چه شوق و شعفى داشت. مادر در پوست خود نمى گنجيد، پس از سالها دورى و فراق قرار بود به ايران برگردند و خويشانى كه شايد هيچ كدامشان را نديده بودند، اينك ببينند. شوق ديدار اين سرزمين را داشتند، آنها راهى شدند از مرز كه گذشتند ديگر سر از پا نمى شناختند، پدر و مادر با شوق جاى جاى سرزمين ايران را به فرزندان نشان مى داد و با ذوقى فراوان از خاطرات دورش تعريف مى كرد.
آن قدر غرق در شعف و شادمانى بود كه اصلاً متوجه تريلى سنگينى كه با سرعت از روبه رو مى آمد نشد و تا به خود آمد صداى فرياد جگر خراش زن و فرزندانش با صداى مهيب برخورد تريلى و اتومبيل او در آميخت.
پدر و مادر آندره در دم جان سپردند و آندره و النا به بيمارستان منتقل شدند. بعد از بهبودى، النا طاقت اين سوگ بزرگ را نياورد و عازم ازبكستان شد. اما آندره با همه اصرار خواهرش با او نرفت و تصميم گرفت در ايران بماند.
آندره در اثر شدت تصادف قدرت تكلمش را از دست داده بود. آن كه سرنوشت آندره را رقم مى زد پاى او را به منزل زن و مرد جوانى كشاند كه پس از گذشت سالها ازدواج هنوز صاحب فرزندى نشده بودند.
پدر و مادر جديد آندره براى بهبودى او از هيچ تلاشى فرو گذار نكردند، اما تو گويى سرنوشت او اين چنين رقم خورده بود كه لال بماند. آندره هر روز مشاهده مى كرد كه پدر و مادر خوانده اش بعد از راز و نياز به درگاه خداوند طلب شفاى او را از خدا مى كردند. او هم با دل شكسته اش رو به خدا طلب شفا مى كرد.
سالها گذشت آندره بزرگتر شده بود و در مغازه ساعت سازى مشغول به كار گرديد و بر اثر دردى كه داشت گوشه گير و منزوى شده بود. روزى پدر با چشمانى اشكبار به سراغش آمد و گفت:
ـ درسته كه همه دكترها جوابت كرده اند، اما ما مسلمونا يك دكتر ديگر هم داريم كه هر وقت از همه جا نااميد مى شيم مى ريم سراغش، اگر تو بخواى مى برمت پيش اين دكتر تا ازش شفا بگيرى .
آندره نگاه پر تمنايش را به پدر دوخت، چهره پدر در برابر نگاه گريان او درهم مغشوش و گم شد. اين اولين بارى بود كه آندره چنين مكانى را مى ديد. هيچ شباهتى به كليسايى كه او هر يكشنبه همراه پدر و مادر و خواهرش مى رفت نداشت. حرم پر از جمعيت بود، همه دستها به دعا بلند بود، پرواز كبوتران بر بالاى گنبد طلايى امام، توجه آندره را سخت به خود جلب كرده بود.
پدر، آندره را تا كنار پنجره فولاد همراهى كرد، بعد ريسمانى بر گردن او آويخت و آن سر طناب را به پنجره فولاد بست. آندره متحير به پدر و حركات و اعمال او نگاه مى كرد و با خود مى گفت اين ديگر چه نوع دكترى است؟ پدر كه رفت، آندره خسته از راه طولانى بر زمين نشست و سر را تكيه ديوار داد و به خواب رفت.
نورى سريع به سمتش آمد، سعى كرد نور را بگيرد، نتوانست، نور ناپديد شد، دوباره نورى آن جا مشاهده كـرد كه به سـويش مى آيـد، از ميان نـور صـدايى شـنيـد، صدايى كه او را با نام مى خواند: ـ آندره! آندره!
بى تاب از خواب بيدار شد، شب آمده بود با آسمانى مهتابى ، حرم در سكوتى روحانى غرق شده بود، خادم پير كمى آن سوتر ايستاده بود و او را مى نگريست.
ساعت حرم چند بار نواخت، آندره دلش مى خواست باز هم بخوابد و آن نور را ببيند و آن صداى ملكوتى را بشنود، خادم پير به سمت او مى آمد. همان نور بود. آبى ـ سبز ـ سفيد ـ نه نمى توانست تشخيص بدهد، نورى بود به همه رنگها، مرتب به سمت او مى آمد و باز دور مى شد، آندره مانده بود متحير، هر بار دستش را دراز مى كرد تا نور را بگيرد، اما نور از او مى گريخت.
ناگهان شنيد كه از ميان نور صدايى برخاست، صدايى كه از جنس خاك نبود، آبى بود، آسمانى بود، صدا او را به نام خواند: آندره! آندره!
خواست فرياد بزند، نتوانست نور ناپديد شد، آندره دوباره از خواب بيدار شد، همان پيرمرد با تحير به صليب گردنش نگاه مى كرد: تو ... تو مسيحى هستى ! آندره با سر پاسخ مثبت داد.
پيرمرد صليب را از گردن او گشود، با دستمالى عرق را از سر و رويش پاك كرد و بعد سر او را روى زانويش گذاشت و گفت: راحت بخواب. آندره پلكهايش را روى هم گذاشت، خواب خيلى زود به سراغش آمد. باز نورى ديگر اين بار سبز سبز، به خوبى مى توانست تشخيص بدهد.
نور به سمتش آمد و از ميانه آن صدايى برخاست. نامت چيست؟ تكانى خورد. متحير بود شنيده بود كه او را به نام صدا كرده بود. پس دليل اين سؤال چه بود؟ شگفت زده وامانده بود از پاسخ، از نور صدايى ديگر برخاست: نامت را بگو: آندره اشاره به زبانش كرد كه قادر به تكلم نيست.
از ميانه نور دستى روشن بيرون آمد. حالا بر زبان آندره كشيد و گفت: حالا بگو نامت چيست؟ آندره آرام آرام زبان گشود گفت: آن ... آند ... آندر ... اما نتوانست نامش را كامل بگويد.
دوباره از ميان نور صدايى شنيد كه: بگو، نامت را بگو. آندره دهان باز كرد و با صداى مؤكد فرياد زد: اسم من رضاست، رضا ... رضا همچون بلمى بر امواج دستها مى رفت، لباسش هزار پاره شده بود، هزار تكه براى تبرك.
نقاره خانه با شادى او همنوا شده بود و مى نواخت، چه معنوى و روحانى چه پر عظمت و جاودانه.


سوالات و پاسخ تشریحی شیمی کنکورهای 95 تا 91

سوالات و پاسخ تشریحی شیمی کنکورهای ۸۵ تا ۹۱

دانـلــــود ســـوالات شیمـــی 2

دانــــــلود ســـــوالات شیــمی3

دانلود سوالات پیش دانشگاهی

دانـــــلــــود کلیـــد ســــــــوالات

دانلـــــــود پاســـــخ تشریحــــی

 

روز دختر

میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک

كــــــــــدوم ميبــره؟؟؟؟؟؟

به نظرتــــــون بازي جمعــــه بين استقلال و پرســــــــپوليس رو كــــدوم تيم ميبــــره؟؟؟؟



"من كه ميگـــــم پرسپوليس"


با مادرامون درس حرف بزنیم....

شهــــدا


خواهرم...

کمی آرام تر...

هنوز بیست سال نگذشته!!

دهن کجی میکنی به خونهایشان...؟!

▬◄سربندهایی که فراموش شدند...

▬◄... و شیطانی که همچنان به حال ما ریشخند میزند!

▬◄شهدا شرمنده ایم...

خـــــــــــدا

خدایا خودت می دونی کدوم ماشین کنترلی رو می گم!




راست بگو



مرديم از خــــنده

دختره استاتوس گذاشته: خلقت پسرا اصلاً شوخیه جالبی نبود...!

.

.

.

پسره اومده کامنت گذاشته: ولی خـلـقـت دخـتـرا خیلی باحال بود،

مُردیم از خنده :))

دخــــتر چــادري

تصاویر جدید برخورد با بدحجابی در تهران


تو میتوانی روسری نصفه نیمه ات را هی برداری و دوباره بزاری

میتوانی گاهی باد بزنش کنی

میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود

فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند

فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما
فرض کن گرمشان نمیشود

فرض کن تو روشنفکری و اینها امل

آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست

آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند

تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا

...خنکای بهشت گوارایتان دختران چادری...


چي  بگــــم والا



...::::...بقيشم نيگا كــــــــن...::::...

ادامه نوشته